روز مرگم چه روز شلوغیست
چه درداور است ،هرقدر که نبودی امروز هستی
پرنگ تر از همیشه
زیر تابوتم را میگیری؟؟!
چرااا؟؟!!
تو که میدانی از هر فاصله ای حست میکنم….
پس چرا جسم بی جانم را هوایی میکنی؟؟
سرد شدم،بخ زدم
خوشحال بودم که دیگر چیزی را حس نمیکنم
ولی باز هم دستانت گرمم کرد
ببینم دیگر نگران ان نیستی که کسی تو را با من ببیند؟؟
اشک میرزی؟!!چرا؟؟!!
گفتم دوست دارم تو گفتی بمیر….
من فقط خواستم حرفت را زمین نندازم…..
مادرم را میبینی…..
گل رزی را که اوردی ارامش نمیکند….
جفا کردم …تنها به او،فقط او مرا با همه ی اشتباهاتم دوستم داشت
امروز،اینجا،این خاک سرد؛تمام ان چیزیست که تو برای من خواستی
وعشق وعشق وعشق
تمام ان چیزی بود که من برای تو خواستم
عشق و مرگ تراژیدی زیبایست نه؟؟؟!!
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1